آرزوهای بزرگ، چمدان کوچک تجربه ی مشترک بسیاری از مهاجران سراسر دنیاست.
مهاجرانی که خواسته یا نا خواسته، خانه و خانواده ، دوستان و
همکلاسیهایشان، مدارک تحصیلی، شغل و مهارتشان، آرزوهای دوران بچگی ، گاهی اعتماد
به نفسشان و حتی برای عده ای زبان مادری در چمدان کوچک مهاجرتشان جا نشد ...
دریا از ابر بالای شهر ارزوها پرسید :
میتونم همه ی آدمها و چیزهایی که دوستشون دارم رو با خودم ببرم؟
ابر خندید و گفت : از بین همه ی چیز هایی که دوست داری، فقط به اندازه ی یک چمدون میتونی بیاری . آدمها رو نمیتونی بیاری. باید همه ی اونهایی رو که دوست داری، توی قلبت نگه داری. یادت باشه اگه بار خاطراتت خیلی سنگین بشه نمیتونی بالا بیایی. ابر خندید و گفت : از بین همه ی چیز هایی که دوست داری، فقط به اندازه ی یک چمدون می تونی بیاری . آدمها رو نمی تونی بیاری. باید همه ی اونهایی رو که دوست داری، توی قلبت نگه داری. یادت باشه اگه بار خاطراتت خیلی سنگین بشه نمی تونی بالا بیایی. ......